- سقط کردن
- آفکانیدن
معنی سقط کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- سقط کردن
- در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
Crash, Fell, Plummet
разбиваться , падать
abstürzen, fallen, stürzen
розбиватися , падати
rozbijać się, spaść, spadać
坠毁 , 坠落 , 跌落
colidir, cair
schiantarsi, cadere
estrellarse, caer, caer en picado
s'écraser, tomber, chuter
neerstorten, vallen
दुर्घटनाग्रस्त होना , गिरना
menabrak, jatuh, terjun
تحطّم , سقط
충돌하다 , 떨어지다
להתרסק , ליפול , ליפול
墜落する , 落ちる , 急降する
çarpmak, düşmek
kuporomoka, kuanguka
ชน , ตก , ตก
ধাক্কা খাওয়া , পতন হওয়া , পড়া
حادثہ ہونا , گرنا
قط زدن: تیر آسمان از برای تحریردیوان مدایح قلم قط می کنند
بریدن
انداختن سقوط کردن ساقط کردن افکندن
پنهان شدن، در کمین نشستن
نزومانیدن نمیدن
برافشاندن، افشاندن
کوشیدن